رستم همچنان به راه خودادامه دادوبه نزديك غاري رسيد.وبراي استراحت درآنجاتوقف كرد.و به استراحت پرداخت.رخش هم دركنار او بود. وپس از مدتي رستم به خواب رفت. اما رخش بيدار بودبعدازچند لحظه ماري عظيم الجثه از داخل غار بيرون آمد. رخش شيهه اي كشيد تا رستم رابيدار كند اما رستم به خوابي عميق فرو رفته بود .مار به طرف رخش حمله كرد ورخش از رستم دور شد. سپس مار به طرف رستم رفت ومشغول پيچيدن به دوررستم شد. دراين هنگام رخش با كوبيدن سم هاي خود و ايجاد سرو صداي خود باعث بيدار شدن رستم شد رستم با يك حركت شمشير سر مار رااز بدن جدا كرد. وبدين سان رستم از خان هشتم عبور كرد.
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
خان هشتم شاهنامه ،
،